۱۳۸۹ شهریور ۲۲, دوشنبه

1389-06-23

یه شبه زیبا
ساخت وبلاگ با همسرم بود
منم براش نان پنجره ای درست کرده بودم و میزاشتم دهنش !
بعدم نشستین یه فیلم اکشن و قشنگ دیدیم
بعدم ماما ن مهری که زنگ زده بود و رفت رو پیام گیر دوباره تماس گرفتمو باهاش صحبت کردیم
شب آروم و زیباییه امشب
به سعید گفتم میخوام این وبلاگ رو برای نی نی نیومدمون ! بزارم
اونم کلی خوشحال شد وموافق
.
.
.
نی نی کوچولوی من ؟هنوز هیچ جای این دنیا اثری ازت نیست مامان و بابا برات یه وبلاگ ساختن که تموم لحظه هارو ثبت کنن
خصوصا مامان که میخواد حرفاشو باهات اینجا بزنه که بعدا بیای و خودت بخونیش 
(اگه خدا بخواد و فرصتشو بهمون بده )
.
.
.
. 
نی نی  من؟مامان چندین ساله که وبلاگ مینویسه اما وبلاگش رو بعدها بهت نشون میده .وقتی که خیلی بزرگ شدی  
.
.
.
.
راستی ؟
اینجا نه تنها حرفهای من با توء و گه گاه روز نوشت های من بلکه گاهی هم حرفهای خودم برای خودمه که اینجا میزارمش که تو هم مامان رو بهتر بشناسی و,...
.
.
.
.
فعلا شب بخیر

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر