۱۳۸۹ شهریور ۲۳, سه‌شنبه

5 √


..

می‌دانستم كه تو می‌آيی

از دوردست‌ها

سوار بر اسبی نقره‌ای

كه يال بلند ‌اش نسيم را خوشبو می‌كند
 
تو آمدی

نه از دوردست‌ها

نه با اسب
...
سوار بر اتوبوسی معمولي

           √  از خيابانی كه هر روز از آن می‌گذرم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر